در غدیر چه گذشت ؟
در غدیر حدود صدهزار تن از مسلمانان حضور داشتند و مشاهدهکردند که پیامبر با جملاتی رسا و بدون کمترین ابهام علی(ع) را هدایتگر امت، سرپرست و زمامدار مسلمانان و جانشین خود معرفیفرمود. نخستین تبریک گویان به علی(ع) عمربن خطاب و ابوبکربودند.1 پس از رحلت پیامبر(ص) در حالی که هنوز پیکر مقدس رسول خدا(ص) دفن نشده بود مردم در پایمال کردن حق علی(ع) پیش تاختند که گویا پیرامون منزلت علی(ع) کمترین سخنی از هیچ کسنشنیدهاند و پیامبر آن سخنان را در تاکید بر جایگاهعلی(ع)بیان نکرده است.
امروز نیز این کج روی برای بسیاری باقی است.اما آیا میتوان در کوشش پیامبر برای معرفی جایگاه علی(ع)تردید کرد؟ آیا رسول خد(ص) از بیراهه روی مردم پس از خود باخبر نبود؟ در صورت اطلاع، چه تدابیری اندیشید تا رویدادهایی کهمیدانیم پیش نیاید؟این وقایع به چه سبب تحقق یافت؟
شک نیست که رسول خدا(ص) از همه آن مسایل با خبر بود. او حتیدر روزهای پیش از رحلت، فرمود: بزودی فتنهها همچون امواجتاریک شب (به سوی امت من) روی میآورد.
آن حضرت پیش بینیهایفراوان دیگری نیز کرده که منافقان بیشتر آن را خنثی ساختند.چه بسا به سبب همان تاکیدها و پیش بینیها بود که منافقانورزیده 2مدینه بیشتر از قبل مانع اجرای فرمانهای حضرت شدند.
بدین ترتیب، باید به فراموشی سپردن غدیر را به عواملی دیگرمربوط دانست که این گفتار بدان میپردازد.
پیشگیری از انتشار فضایل علی(ع)
1- حقیقت آن است منافقانی که پیرامون پیامبر را احاطه کردهبودند و گاه خویشتن را به پیامبر منسوب میدانستند، از دیربازهرگاه رسول خدا(ص) میخواست از فضایل علی(ع) حقیقتی نقل کند بهشیوههای مختلف از انتشار آن جلوگیری میکردند. در صحیح بخاری ومسلم دهها روایت نقل شده که در همه آنها چنین آمده است: چونسخن پیامبر بدینجا رسید عدهای فریاد کردند یا تکبیر گفتند ونگذاشتند حضرت سخنش را به پایان برساند. 3 این توطئهها چناننیرومند بود که در باز گشت از حجهالوداع چون آیه «یاایهاالرسول» نازل شد، رسول خدا(ص) نخست در ابلاغ آن به مردمدرنگ کرد. زیرا بیم داشت که ریاست جویان فرصت طلب با اعتراض،مانع پذیرش عمومی شوند یا توطئهای علیه وی به اجرا گذارند.4 بدین منظور، نوید الهی بر پیامبر نازل گردید که: «واللهیعصمک منالناس» تو ماموریتخویش را به انجام رسان ودر هر حال خداوند تو را از (شر توطئههای) مردم حفظ خواهد کرد.
با این حال، پس از ابلاغ پیام، چهارده تن از همراهان حضرت باهمپیمان بستند که هرطور شده نگذارند خلافت پس از رسول خدا(ص) بهعلی(ع) برسد. آنگاه طرح ترور پیامبر را قبل از رسیدن به مدینهبه اجرا گذاشتند که بی نتیجه ماند. 5
دستهای توطئه
2- شمار حاضران در غدیرخم حدود صد هزارتن یاد شده است. عددافرادی که در آن واقعه حضور داشتند و به مدینه بازگشتند بسیارکمتر از این رقم بود. در این میان، برخی زن و عدهای سالخوردهبودند و در هیچ یک از صحنههای اجتماعی حضور نداشتند تا نقشیایفا کنند. گروهی نیز منافقان و ریاست طلبانی بودند که عهدبسته بودند بکوشند زمامداری پس از پیامبر(ص) به علیبنابیطالب(ع) منتقلنشود. بخوبی معلوم است که این گروه فرصتطلب به طور طبیعی میکوشیدند تا آنجا که ممکن استبا تبلیغ،توطئه، تهدید یا تطمیع، شاهدان ماجرای غدیر را به سوی خویشجلب کنند و یا دست کم به بیطرفی وادارند. چنانکه حوادث پس ازرحلت رسول خدا نشان داد اغلب شاهدان غدیر طرفدار خلفا شدند یادست کم بیطرف ماندند.
با همه اینها، از آنجا که خفقان آن ایامبسیاری از حوادث آن روزها را پنهان داشته یا دگرگون ثبت کردهاست، بعید نیست عدهای سر به مخالفتبرداشته و سرکوب شدهباشند. چنانکه شواهدی نیز این امر را تایید میکند. وقتی نقلحدیث پیامبر پیرامون مسایل اخلاقی و احکام برای مدت صد سالممنوع باشد، طبیعی است که اخبار سیاسی و اجتماعی آن دوران همهبه سختی به نسل بعد منتقل شود و چه بسا گروههایی از مردممدینه با یاد آوری غدیر به مخالفتبا غاصبان حق علیبنابیطالب(ع) پرداخته، سرکوب شده باشند.
موضع گیری مردم
3- اهالی مدینه در برابر منزلت الهی و سیاسی علیبن ابیطالبچند گروه بودند. کسانی چون مقداد و سلمان وابوذر تا پایان ازجانبداری خود دستبر نداشتند و تا امام با مخالفان خود بیعتنکرد تن به بیعت ندادند. بعد از آن نیز پیوسته زیر نظر بودندو گاه با شکنجه به سکوت واداشته میشدند.
گروهی سازمان یافتهدیگری بود که به دلایلی که بر خواهیم شمرد در انتظار رحلتپیامبراکرم(ص) به سر میبردند تا حکومت را به دستگیرند.
جمعینیز مسلمانان عادی بودند که چندان به امور سیاسی و اجتماعیکاری نداشتند و ایمان به اسلام نزد آنها جز ترک برخی گناهان وانجام بعضی واجبات مفهوم دیگری نداشت. اینان اغلب از مقام شامخ امامت و وجوب پیروی از امام- بدان حد که ما امروز معتقدیم- چیزی نمیدانستند. چنانکه گاه به فرمانهای رسول خدا (ص) نیز کمتوجهی میکردند و چنین میپنداشتند که تخلف از فرمانهایی که در بردارنده حکمی از احکام شرع نیست، بی مانع است.6
بر این اساس، نمیتوان سهلانگاری این گروه از مردم را به عمد و از روی عناد دانست. وقتی گروهی بتواند در کمتر از چند ساعتبه حکومت دستیابد و بر اوضاع مسلط شود، آرام کردن و همراه ساختن این مردم با خود برایش دشوار نیست.
پیامبر(ص) از دنیا رفتدر حالیکه در باره حق ما اقدام فرموده بود و به اطاعت ما فرمان داده و ولایت ما را واجب کرده بود و به مردم خبر دادهبود که ما صاحب اختیارتر از خود آنها بر ایشانیم و دستور دادهبود که حاضرانشان به غایبان برسانند. آنان بر ضد علی(ع) متحد شدند. آن حضرت هم با آنچه پیامبر(ص)در باره او فرموده بود و عموم مردم شنیده بودند، در مقابلآنان استدلال کرد
حرکتهای مرموز
4- روز رحلت پیامبر در مدینه را باید شدیدترین ایام حزن وحیرت مسلمانان یاد کرد. در آن روز، جز عدهای که در کمین چنینفرصتی به سر میبردند، بقیه سخت گرفتار ماتم و بهت گشته،بیمناک آینده خود و اسلام بودند. آن روزها عدهای ادعای پیغمبریکرده، در پی فرصتی برای حمله به مدینه بودند. گروهی از قبایلغیر مسلمان شبه جزیره یا کشورهای همسایه نیز با این فرصتطلبان، هم انگیزه و هم رای بودند.
در این زمان، عاقلانهترینکاری که به ذهن مردم ساده اندیش میرسید این بود که در مقابلناآرامیهای احتمالی شهر، آرامش و انزوا اختیار کنند و نامطمئناز پیروزی کسی، به مخالفتبا دیگری برنخیزند. این مردم هنوزسابقه جنگهای داخلی عرب را از یاد نبرده بودند که گاه برای بهدست آوردن چراگاه حیواناتشان سالها به کشتار یکدیگرمیپرداختند.
سر در گمی مردم مدینه در آن روز وصف نشدنی است. وفات پیامبر برای بیشتر مردم کاملا در باور نمیگنجید; تا آنجاکه انکار وفات او ممکن مینمود. در این موقعیت، برای فرصتطلبان، بهترین زمان برای نیل به بزرگترین مقاصد سیاسی فراهمبود، به خصوص اگر از سالها پیش در اندیشه این روز به سرمیبردند و برایش نقشه داشتند.
جز توطئهگران هیچ مسلمانی باورنمیکرد که عدهای در آن ساعات، پیکر مطهر پیامبر(ص) را بی غسلو کفن رها کرده، به دنبال اخذ رای و بیعتبرای ریاستخودباشند. شاید هم میاندیشیدند اگر کسی در پی این مقاصد باشد، جزشرمساری و شکست چیزی به دست نمیآورد. افزون بر این، آن گونههم دورنگر و چاره اندیش نبودند تا حرکتهای مرموز را بزودیشناسایی کنند و برای جلوگیری از آن، تصمیم فوری گیرند.
برایآنها نیز که به منزلت اهلبیت(علیهم السلام) و امیرمومنان(ع)آشنایی داشتند باور اینکه عدهای اندک بخواهند بر مناصب آنانتکیه زنند، بسیار دور و دشوار بود; حتی تا مدتها کسانینمیتوانستند بپذیرند که فرزند ابوقحافه زمامدار مسلمانان شدهاست و فرزند ابوطالب عزلت نشین خانه. یعقوبی مینویسد: چونجنجال بیعتبا ابوبکر بالا گرفت، «براء بن عازب» با تعجب وحیرت به خانه بنیهاشم آمده، گفت: باابوبکر بیعتشد! آنانگفتند: مسلمانان در غیاب ما چنین نخواهند کرد. ما به محمد(ص)سزاوارتریم. پس عباس گفت: به خدای کعبه، چنین کردند! 7 ابنابی الحدید مینویسد: در همان روزهای سقیفه کسی از بستگانعلی(ع) اشعاری در مدح او سرود که ترجمه آن چنین است: هرگز فکرنمیکردم رهبری امت را از خاندان هاشم واز امام ابوالحسن سلبکنند... 8
ترفندها برای همراه سازی مردم
5- از آنجا که رویدادهای پس از رحلت پیامبر اغلب از طرفمخالفان شیعه نگاشته شده است و پس از آن نیز بیشتر تاریخنگاران، عناصر وابسته به دربار خلفا بودند، کشف حقایق ازلابهلای آن اخبار امری دشوار است و بر همین اساس، بهدرستینمیتوان دانست که بعد از رحلت رسول اکرم(ص) آنها که حکومت رابه دست گرفتند، کردار خویش را چگونه توجیه کردند و به مردم چهگفتند! آیا مردم بیعتخود با علیبن ابیطالب(ع) در غدیر رافراموش کرده بودند؟ آیا با خود نمیگفتند چگونه آن بیعت را نقضمیکنند؟ مگر نه این است که عرب برای بیعت و عهد خود بیش ازچیزهای دیگر اهمیت قائل بود؟ بنابراین، رفتار خود را چگونهتوجیه کردند؟ آیا ابوبکر و عمر از اولین کسانی نبودند که درسرزمین غدیر با علی(ع) بیعت کردند؟ با این حساب در انظار عمومچگونه توانستند رفتار خود را تا این حد قانونی نمایش دهند یادست کم بر خلاف سفارش پیامبر ندانند؟! انصار چه فکر میکردند؟آنها برای اقدام خود چه بهانهای داشتند؟!
آنچه میتوان گفت ایناست که از هجدهم ذیحجه تا 28 ماه صفر سال یازدهم هجری رخدادحوادث حاکی از آن است که عدهای زمینههای به خلافت رسیدن علیبنابیطالب(ع) را ناهموار ساختند و چه بسا در این باره با گروهیبه گفتگوهای سری پرداختند. هرچه هست، وقتی رسول خدا(ص) وفاتکرد، دست کم برخی از مردم، حتی آنان که با خلیفه جدید بیعتکردند، گمان نمیبردند این بیعتبه معنای «غصب مقام علی بنابیطالب(ع») است.شایدهم به آنها چنان نمایانده بودند که آنچه در غدیر بر آنتعهد سپردهاند تعهدی لازم الاجرا نیستیا تعهد امروز به معناینقض تعهد غدیر نیست. بدین معنی که خلیفهای که امروز با اوبیعت میشود مجری حکومت است نه رهبر امت. بنابراین، میشود کهرهبر معنوی فرد
دیگری باشد و مجری کارها شخص دیگر!
اما بیشترچیزی که به طور رسمی، پس از رحلت پیامبراکرم(ص)، بهانه سرپیچیاز بیعت غدیر شمرده میشد، ادعای عمر و ابوبکر مبنی بر نسخفرموده رسول خدا(ص) بود.
ابان بن ابی عیاش میگوید: امام باقر(ع) فرمود: ما اهل بیت ازستم قریش و متحد شدنشان علیه ما و کشتن، چه چیزها دیدهایم، وشیعیان و دوستداران ما چهها دیدهاند؟!
پیامبر(ص) از دنیا رفتدر حالیکه در باره حق ما اقدام فرموده بود و به اطاعت ما فرمان داده و ولایت ما را واجب کرده بود و به مردم خبر دادهبود که ما صاحب اختیارتر از خود آنها بر ایشانیم و دستور دادهبود که حاضرانشان به غایبان برسانند.
آنان بر ضد علی(ع) متحد شدند. آن حضرت هم با آنچه پیامبر(ص)در باره او فرموده بود و عموم مردم شنیده بودند، در مقابلآنان استدلال کرد.
گفتند: درست میگویی، پیامبر(ص) این رافرموده است ولی آن را نسخ کرده و گفته: «ما اهلبیتی هستیم کهخداوند عزوجل ما را بزرگوار داشته و انتخاب کرده و دنیا رابرای ما راضی نشده است و خداوند نبوت و خلافت را برای ما جمعنمیکند.» 9
چهار تن بر درستی سخن او گواهی دادند: عمر وابوعبیده و معاذ بن جبل و سالم مولی ابی حذیفه. اینان مسالهرا بر مردم مشتبه کردند، مطلب را بر آنان راست جلوه دادند.ایشان را به عقب برگرداندند و خلافت را از جایی که خدا قرارداده بود، خارج کردند.بر ضد انصار با حق ما و دلیل ما استدلال کردند و خلافت را برایابوبکر منعقد ساختند. ابوبکر هم آن را به عمر برگرداند تاکارش را جبران کرده باشد. 10
به سبب همین پندار بود که وقتیبعدها علیذ(ع) و فاطمه(س) از انصار کمک خواستند، آنها گفتند:ای دختر پیامبر (ص) (این کار گذشت) ما با این مرد (ابوبکر) بیعت کردیم. اگر پسرعموی شما پیش از این بیعت از ما بیعت میخواست ما جز او با دیگری بیعت نمیکردیم!
علی(ع) در جوابآنها میگفت: آیا باید جنازه پیامبر را در خانهاش واگذارم، بهکار غسل و کفن و نماز و دفن جسد مبارکش نپردازم و از خانهبیرون آیم و با مردم در کار حکومتبه کشمکش مشغول شوم؟! 11
گویی آنان با اعتقاد به مقام علی بن ابیطالب (ع) به ریاست کسیرای داده بودند و دیگر نمیتوانستند رای خویش را باز ستانند!
معلوم نیست که همه حاضران در غدیر، در روز تشکیل سقیفه چهمیپنداشتند؟ شاید برخی را با این توجیه، گروهی را با توجیهدیگر، عدهای را با تهدید و کسانی را با تطمیع راضی کردهباشند. اما رفتارهای نابخردانه جمعی از مردم پس از سقیفه،حاکی از آن است که خام کردن این دسته از مردم برای گردانندگانسقیفه چندان مشکل نبوده است.
چشم به تصمیم امام(ع)
6- پس از همدستی توطئهگران در غصب خلافت امیرمومنان علی(ع) ورسمیتیافتن زود هنگام خلافت ابوبکر، بیشتر دوستداراناهلبیت(علیهم السلام) چشم به تصمیم امام داشتند و چون آن حضرترا مامور به صبر و در تنگنا دیدند، نا امید از هر اقدامنتیجه بخش، مهر سکوت بر لب زدند و شیوه بیتفاوتی پیمودند. اینموضعگیری، پایههای حکومت را استوارتر کرد، جرات آنان را درهتک مقام اهلبیت(علیهم السلام) افزون ساخت و رفته رفته کار بهجایی رسید که دم زدن از حق علیابن ابیطالب(ع) جرم شناخته شد.چون بشیربن سعد انصاری استدلالهای امام علی(ع) را شنید، گفت:ای ابوالحسن، اگر مردم این کلمات را قبل از این از تو شنیدهبودند هیچ کس بر تو اختلاف نکرده، همه با تو بیعت میکردند; جزآنکه تو در خانه نشستی و مردم گمان کردند که تو به خلافت نیازنداری!
علی(ع) در جوابآنها میگفت: آیا باید جنازه پیامبر را در خانهاش واگذارم، بهکار غسل و کفن و نماز و دفن جسد مبارکش نپردازم و از خانهبیرون آیم و با مردم در کار حکومتبه کشمکش مشغول شوم؟!
کینهها و حسادتهای پنهان
7- یکی از عمدهترین دلایل سکوت مردم در مقابل پایمال شدن حقامیرمومنان(ع) کینه و حسادتی بود که قبایل عرب، بخصوصمهاجران، از او داشتند. رسم قبایل چنین بود که اگر از قبیلهآنان کسی کشته میشد، همه آنان و قبایل هم پیمان وظیفه داشتنداز قبایل یا قبیله قاتل انتقام گیرند. هر چند این رسم جاهلیپس از اسلام بیاعتبار شد، ولی آثار آن هنوز باقی بود. آنهاتوان انتقام جاهلی را نداشتند اما دلهایشان از کینه پاک نشدهبود و اگر کسی این اندازه به قبیلهاش دلبستگی نداشتبا عرب وعصبیت عربی بیگانه شناخته میشد.
این در حالی بود که بیشتر قبایل در نبرد با رسول خدا(ص) شرکتکرده، فرد یا افرادی از آنها به دست علی(ع) یا بنیهاشم کشتهشده بودند.
از سوی دیگر از دیر باز همه قبایل مکه، بخصوصقریش، به نوادگان هاشم و کمالات ایشان حسد میورزیدند و ازاینکه آنان مناصب اجتماعی را برعهده دارند رنج میبردند و برایزمانی که این منزلت و منصب از ایشان سلب شود، روز شماریمیکردند.
سرانجام زمان بروز کینه و حسادت فرا رسید، تعصباتقبیلهای بیدار شد و قدرت طلبان به مراد خویش دستیافتند. بلاذری مینویسد: «حباب بن منذر» که خود از انصار بود، درماجرای سقیفه گفت: ما چون در جنگها پدران اینان (مهاجران) راکشتهایم از ما انتقام خواهند گرفت. 12 وقتی انصار به سببکشتن پدران مهاجران از آنان بهراسند، پس امام علی(ع) باید درانتظار خشنترین برخوردهای قریش به سربرد; زیرا در «بدر» بهتنهایی نیمی از کشتگان قریش را که هفتاد تن بودند به قتلرساند.
طبری مینویسد: زمانی عمر بن خطاب به ابن عباس گفت: میدانی چراقریش از خاندان شما جانبداری نکردند، در حالی که پدرت عمویپیامبر(ص) و تو پسر عموی او هستی؟... زیرا قریش مایل نیستنداجازه دهند نبوت و خلافت در خاندان شما جمع شود. برای اینکهبدین وسیله احساس غرور و شادمانی خواهید کرد. 13
عرب حتیرسول خدا(ص) را نیز به سختی تحمل کرد. سران برخی از قبایلی کهبه آن حضرت ایمان میآوردند، آشکارا اظهار میداشتند:حالا که قدرت عرب به تو روی کرده است، به تو ایمان خواهیم آوردبه شرط اینکه ما را جانشین خود کنی!
امام علی(ع) خود درتایید این نظر میفرماید:
«... عرب از کار محمد(ص) متنفر بودو نسبتبه آنچه خداوند به او عنایت کرده، حسادت میورزید...آنها از همان زمان حضرت کوشیدند تا کار را پس از رحلت آنحضرت، از دست اهلبیت او خارج کنند. اگر قریش نام او را وسیلهسلطه خویش قرار نمیداد و نردبان ترقی خود نمیدید، حتی یک روزپس از رحلت آن حضرت خدا را نمیپرستید و به ارتدادمیگرایید.14
دیگر عوامل
8- حقیقت آن است که میان سکوت مردم در روزهای نخستبرپاییسقیفه و زمانهای بعدتر اندکی تفاوت است. در روزهای نخست،افزون بر عواملی که بر شمردیم، عامل وحشت مردم را نباید ازیاد برد. از آن هنگام که در زمان حیات پیغمبر(ص) حضرتش خودنتوانست جلو جسارت برخی را بگیرد، تا آن زمان که عمر با شمشیرآخته مرگ پیامبر را انکار کرد و سپس نیز با نیرنگ وزورچماقداران بنی اسلم، بیعتبا ابوبکر حتمی شد، مردم جز سایهشمشیر و نهیب بر خویشتن ندیدند. بینی مخالفان حکومت آشکارا بیهیچ هراسی از روز واپسین، به خاک مالیده میشد و منزلتشریفترین افراد به هیچ انگاشته میگردید. در آن صورت، هرکس جانخویش را اندکی دوست میداشتبرایش عاقلانهتر این بود که دم فروبندد.
اما در زمانی بعدتر، دو عامل مهم کار مخالفتبا حکومت راسختتر کرد. یکی آنکه رفته رفته با گذشت زمان، معلوم شد کهعلی(ع) تصمیم بر انقلاب ندارد و صبر پیشه ساخته است و روسایقبایل نیز تطمیع یا تهدید شدهاند. این امور پایه حکومت رامستحکمتر و مخالفت را دشوارتر میساخت.
موضوع دوم، طغیان قبایل علیه حکومت مدینه بود. آن سرکشیها ازیک نظر برای حکومت مرکزی مدینه، سودمند بود، زیرا درگیریابوبکر با آنان، آگاهانه یا نا آگاهانه به آرامش دشمنیها وتشنجات داخلی انجامید و اختلافات عقیدتی را به بهانه اتحادبرای نبرد با دشمن مشترک به فراموشی سپرد. این امر حتی امامرا نیز ناگزیر ساختبا نظام حاکم مداراکند.
تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان
پی نوشت :
1- تعبیر منافقان ورزیده، برگرفته از آیه قرآن است کهمیفرماید: «و من اهلالمدینه مردوا علیالنفاق لا تعلمهم»
(توبه، 101)
2- المصنف ، حافظ ابوبکر بن شیبه، ج 1، ص 151 ; مسند احمد، ج4 ، ص 281 ; تفسیر طبری، ج3، ص 428.
3- سیره حلبیه، ج3، ص 350; الطبقات الکبری، ابن سعد، ج 2، ص254.
4- صحیح مسلم، ج3، ص 452 و453; ج6، ص23; ینابیع الموده،ص 445.
5- در این باره به تفسیر آیه مزبور مراجعه شود.
6- در این باره رجوع کنید به اسرار آل محمد، ترجمه اسماعیلانصاری زنجانی، ص 232.
7- المراجعات، سیدعبدالحسین شرف الدین، مراجعه 84. مرحوم سیدشرف الدین در کتاب النص و الاجتهاد صد مورد را بر میشمارد کهدر آنها رسول خدا چیزی فرمود و صحابه گونه دیگر عمل کردند.
8- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص123 و 124.
9- شرح نهج البلاغه، ج6، ص 21.
10- اسرار آل محمد، ترجمه اسماعیل انصاری، ص 274 و277.
11- شرح خطبه66 نهج البلاغه ابن ابیالحدید، چاپ مصر، ج 2، ص13.
12- انساب الاشراف، ج 1، ص 510.
13- تاریخ طبری، ج 1، ص2769.
14- شرح نهج البلاغه ابن ابیالحدید، ج 2، ص 298 و299.
منبع: ماهنامه کوثر،ش25
نویسنده: یوسف غلامی
منبع:http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=145420
به مناسبت ولادت حضرت احمد ابن موسی (ع)
زندگی نامه حضرت:
حضرت سید امیر احمد(ع) ملقب به شاهچراغ و سیدالسادات الاعاظم، فرزند بزرگوار امام موسی کاظم(ع) است. در میان فرزندان حضرت موسی الکاظم(ع) احمد به کرم و جلالت و شجاعت و عبادت از همه امتیاز داشت و شب ها تا صبح به عبادت مشغول بود و در عمر خود هزار بنده را خرید و در راه خدا آزاد کرد.
شیعیان و محبان اهل بیت رسالت پس از حضور با برکت امام هشتم علیه السلام در خراسان برای زیارت چهره تابناک امامت و ولایت از نقاط مختلف، به سوی ایران حرکت می کنند.حضرت احمد بن موسی (ع) نیز در همین سنوات (198-203 ه.ق) با جناب سید امیر محمد عابد و سید علاءالدین حسین(برادران ایشان) و جمع کثیری از برادرزادگان و محبان اهل بیت، به قصد زیارت حضرت رضا(ع) از مدینه حرکت می نمایند تا از طریق شیراز به طوس عزیمت کنند. در بین راه نیز عده کثیری از شیعیان به آنان ملحق می شوند. خبر حرکت چنین قافله بزرگی مأمون خلیفه عباسی را به وحشت انداخت. لذا امریه ای صادر نمود تا تمام حکام بلاد مانع حرکت قافله بنی هاشم شوند.
ورود به سرزمین فارس و شهادت:
چون کاروان اهل بــــیت عصمت و طـهــارت و شیعیانشان به سرزمین فــــــارس می رسنـــد، مــــأموران خبـــــر ورود آن حـــــــــــضرت را بــــه « قتلغ» حاکم فارس می رسانند.
قتلغ که از دست نشاندگان مأمون عباسی بود لشکــری انبوه و کارآزموده را تجـهیز نمود و در هشت فرسنگی شـــیراز و در محــــلی به نام « خانه زنیان» راه را بر آن کاروان بست. حضرت سید امیر احمد(ع) چون گروه کفار را که برای کار زار صف آرایی کرده مشاهده نمودند به همراهان خویش فرمودند:« این قوم ظالم به قصد ریختن خون فرزندان علی(ع) آمده اند، هرکس میل بازگشت به مدینه را داشته باشد و یا راه گریز از این مهلکه بداند، مختار است.» برادران، برادرزادگان و یاران که حضرت را در جهاد مصمم دیدند وفاداری خود را نسبت به ایشان ابراز داشتند.
بر اساس آنچه مورخان نوشته اند جنگ در چند نوبت در گرفت که بر اثر رشادت و شجاعت بی مانند سید احمد بن موسی(ع) و تهور یارانشان هر بار لشکر اشرار شکست خورده و عقب نشینی می کردند و جمــــعی از امامزادگان و شیعـــیان آن حضرت مجروح یا شهید می گشتند. ســپاهیان قتلغ که یـــارای مقـــاومت در خود ندیـــدند به مکر و خدعه پنـــاه آورده و شایـــعه وفات حــــضرت علی بن موسی الرضا(ع) را در میان یاران حضرت پراکندند و عده کمی را به مقابله فرستاده و افراد بسیار و کارآزموده را در پناهگاه های شهر پنهان و آماده نبرد ساختند. شیعیان که از خبر شهادت امام رضا(ع) دلشکسته بودند بی مهابا بر مزدوران قتلغ حمله بردند و آنان را تار و مار ساختند و با تصور پیروزی وارد شهر شدند. اماستمگران که از قبل آماده و در کمین بودند بر آنان تاختند و هرکدام را به وضعی به شهادت رساندند. حضرت احــــمد بن موسی(ع) با آن که ضربتـــی بر فرق مـــــبارکش خورده بود و زخم های کاری بر بدن داشتند همچنان با شــــجاعت مـــــی جنگیدند و از دشمن می کشتند تا به این مکان که اکنون تربت مقدس آن بزرگوار است رسیدند و از شدت جراحات به درجه رفیع شهادت نایل گردیدند.
جسد مطهر حضرت بعد از شهادت برای حفظ از تطاول دشمن به مشیت الهی از نظرها غایب گردید و بر مدفن آن حضرت کسی واقف نبود تا زمان سلطنت عضدالدوله دیلمی، که اهل ایمان مکرراً از حوالی محل شهادت مشاهده نور می نمودند به اطلاع حاکم شهر رساندند که چراغی در نهایت روشنایی در بالای تلی از خاک می درخشد و تا طلوع صبح نورافشانی می کند.
او پــــــس از مشورت با علما و مشایـــخ زمان دستور داد محـــــل مــــزبور را شکافتنـــد تا بر لوحی از سنگ یشــــم رسیدنــد که بر آن نوشته بود« السید امیر احمد بن موسی الکاظم».
چون سنگ را برداشتند سردابی عمیق آشکار گشت، مشهور است که شیخ ابوعبدالله محمدبن خفیف معروف به شیخ کبیر که در تقوی و پرهیزگاری سرآمد عصر خود بود به سرداب مشرف شد. جسد مطهر آن حضرت صحیح و سالم و بدون تغییر و تبدیل در حالی که نوری بس شگفت از آن ساطع بود مشاهده نمودند و انگشتری در دست راست حضرتش یافتند که بر نگین آن منقوش بود« العزه لله احمد بن موسی». سپس عضدالدوله دستور داد تا بنایی شایسته بر مرقد مبارکش مرتب سازند.
منبع:http://shahecheragh.ir/page.asp?tid=45
امام زمان (ع) صاحب شب قدر
چنانکه از آیات سورة قدر بر میآید، در هر سال شبی است که ارزش و قدر و فضیلت آن از هزار ماه برتر است. در این شب فرشتگان به همراه بزرگ خویش ـ روح ـ فرود میآیند و هر امر، فرمان و تقدیری را که از سوی خدا معین شده است، به نزد ولی مطلق زمان میآورند و به او تسلیم میکنند. این واقعیت همواره بوده است و خواهد بود. این شب در روزگار پیامبر اکرم(ص) بوده است و پس از ایشان نیز این شب صاحبانی دارد.1
امام جواد(ع) در بیان حقایق شب قدر فرمودهاند:
خداوند متعال شب قدر را در ابتدای آفرینش دنیا آفرید همچنین در آن شب نخستین پیامبر و نخستین وحی را آفرید. در قضای الهی چنان گذشت که در هر سال شبی باشد که در آن شب تفصیل امور و مقدرات یک سال فرود آید. بیشک پیامبران با شب قدر در ارتباط بودهاند و پس از ایشان نیز باید «حجت خدا» وجود داشته باشد؛ زیرا زمین از نخستین روز خلقت خود تا لحظة فنای آن بیحجت نخواهد بود. خداوند در شب قدر مقدرات را به نزد آن کس که بخواهد (وصی و حجت) فرو میفرستد. به خدا سوگند روح و ملائکه در شب قدر بر آدم نازل شدند و مقدرات امور را نزد او آوردند، و حضرت آدم درنگذشت مگر این که برای خود وصی و جانشین تعیین کرد. بر هر یک از پیامبرانی که بعد از آدم آمدند نیز در شب قدر امر خداوند نازل میشد و هر پیامبری این مرتبت را به وصی خویش میسپرد.2
قرآن در شب قدر
قرآن یک بار در شب قدر بر قلب پیامبر(ص) نازل شد و بار دیگر در طول بیست و سه سال بر زبان او جاری شد. پس از گذشت سالها از آن ایام در دوران ما نیز هر سال در شب قدر تفسیر آیات مربوط به یک سال بر حضرت صاحبالامر(ع) نازل میشود. یعنی در آن شب تفصیل مجملات قرآن و تأویل متشابهات آن و قیود اطلاقات و تمییز محکم از متشابه آن بر امام وقت نازل میگردد.
بنابراین میفرمایند: اگر شب قدر را بردارند، قرآن را نیز بر میدارند.3
خداوند متعال شب قدر را در ابتدای آفرینش دنیا آفرید همچنین در آن شب نخستین پیامبر و نخستین وحی را آفرید. در قضای الهی چنان گذشت که در هر سال شبی باشد که در آن شب تفصیل امور و مقدرات یک سال فرود آید. بیشک پیامبران با شب قدر در ارتباط بودهاند و پس از ایشان نیز باید «حجت خدا» وجود داشته باشد.
پس اگر شب قدر نباشد، احکامی از قرآن که دربارة قضایای جدید است نازل نخواهد شد. این عدل نزول بیتردید معلولِ نبودن شخصی است که احکام بر او فرود آید. اگر چنین شخصی وجود نداشته باشد قرآنی نیز نخواهد بود؛ زیرا قرآن و صاحبالامر همگام و همراهند و از هم جدا نمیشوند تا در حوض کوثر بر پیامبر اکرم(ص) وارد شوند.
امام جواد(ع) در تعلیمی گرانقدر و معرفتآمیز میفرمایند:
ای پیروان تشیّع با مخالفان امامت به سورة «انّا انزلناه» استدلال کنید تا پیروز شوید. به خدا سوگند این سوره پس از درگذشت پیامبر(ص)، حجت خدای متعال بر خلق است. این سوره نقطة اوج دین شماست. این سوره نشانة ابعاد علم ماست.
شیعیان! همچنین به سورة «حم دخان»که در آن آیة «انّا انزلناه فی لیلة مبارکة» آمده، استدلال کنید! این سوره (و این مقام) پس از رسولالله(ص) مخصوص ولی امر (حجت خدا) در هر زمان است.4
بنابر این روایات، تا جهان هست شب قدر هست و تا شب قدر هم هست حجت خدا هست که صاحب شب قدر و حامل علم قرآن است.
در شبهای قدر چقدر آن خیمه دیدنی است و آن مظهر جمال و جمیل زیارت کردنی، و آن محدوده و فضا که پیوسته جای آمد و شد فرشتگان است تماشایی.
به درستی که مردم در آن شب به نماز و دعا و سؤال اشتغال دارند ولی صاحب این امر(ع) در کار دیگری است. فرشتگان بر او نازل میشوند و امور سال را بر او عرضه میدارند، از غروب خورشید تا طلوع آن. پیوسته برای او در آن شب تا طلوع فجر سلام است. چه شود که مطلع الفجر سورة قدر که فرج آن بزرگوار است فرا رسد و چنین نویدی گوش دل را صفا بخشد.